دفاع مردمی در خاطرات همسفر سیمرغ
به بهانه هفته دفاع مقدس با تیمسار خلبان قدرت الله مردانی همرزم شهیدان خورشیدی و بابایی تماس می گیرم تا دوباره از خاطرات این سرباز ۷۲ ساله برایتان بنویسم.
خلبان اف ۱۴ ای که از هشت سال دفاع مقدس فقط یک ماه را در جبهه حضور نداشته است و اکنون بعد از ۳۱ سال خدمت در پایگاه های هوایی اصفهان، شیراز و بوشهر با کولهباری از ۲۵۰۰ ساعت ماموریت با حسرت و بغض در گلو از سالهای جنگ می گوید. سالهایی که به معنی واقعی کلمه همه در کنار هم کار می کردند.
از روزی می گوید که بعد از سه ماه از آغاز جنگ فرصت کرد و کپسول گاز خانه اش را برد تا گاز کند و مرد متصدی که فهمیده بود او خلبان است از پرداخت هزینه توسط او ناراحت شده بود و حتی خلبان مردانی را تهدید به کتک کاری کرده بود.
از روزی می گوید که باید به ماموریتی میرفت که ۹۰ درصد احتمال برگشتن نداشت و شهید خورشیدی آمد و گفت: من با همسرم صحبت کردم همسر من همه کارهای خانه را خودش انجام میدهد اما همسرتو باردار است و اگر برای تو اتفاقی بیفتد زندگی برایش سخت می شود پس من به جای تو به این ماموریت میروم.
تیمسار آرزو می کند کاش همدلی آن روزها هنوز هم ادامه داشت اما امروزه حتی همین خاطره ها هم برای آنان که ندیدهاند باورپذیر نیست.
خلبان مردانی از روز اول جنگ گفت: داشتیم از فردوس به اصفهان میرفتیم که بین راه از حمله عراق به ایران با خبر شدیم. شب که رسیدیم لباس پوشیدم و رفتم سرکار همه آمده بودند. از زمانی که انقلاب شده بود همه هواپیماها خوابیده بود و فقط یکی دو تا رو به راه بود و استفاده می شد، همه کار می کردند حتی افراد غیر فنی و فردای آن شب تعداد هواپیماهای آماده سه برابر شد و بعد از یک هفته بیشتر از ۴۰ هواپیما آماده شد. همه شب و روز کار می کردند، نیروهای فنی همان کنار هواپیما ها غذا می خوردند بالاخره ۱۴۰ هواپیما آماده شد رفت عراق را بمباران کرد و کاری که عراقی ها نتوانستند انجام بدهند ایران انجام داد.
تیمسار مردانی ادامه داد: یکی از کارهای اف ۱۴ اسکورت کشتی ها بود که هفته ای یکبارتوسط یک اف 14 انجام میشد.
کشتی ها همه با هم حرکت می کردند و تعدادی نفت داشتند و تعدادی خالی برای وارد کردن آذوقه می رفتند. یک روز ۶٠ کشتی را باید اسکورت میکردیم در ابتدای ماموریت کامپیوتر هواپیما نمایش داد که دو موشک از کار افتاده و در واقع ما هیچ اسلحه ای نداشتیم با رمز اطلاع دادیم، گفتند منطقه را ترک کنید.
با خودم گفتم ۶۰ کشتی را چطور رها کنیم، هواپیما سالم بود رادار هواپیما قوی بود و تا شعاع ۳۰۰ کیلومتر می گرفت با همکارم هماهنگ کردم گفتیم برگردیم بالای سر کشتیها اگر هواپیمای عراقی آمد با حالت حمله تا ۴۵ کیلومتری پیش میرویم اگر دیدیم هنوز هم می آیند آن موقع بر خواهیم گشت، اطلاع دادیم که برمی گردیم پرسیدند مشکل حل شد؟ جواب ندادیم و رفتیم.
سه هواپیمای عراقی از دهانه فا وارد شد با حالت حمله تا ۵۰ کیلومتری آنها رفتیم که برگشتند هنوز از دید خارج نشده بودند که سه تای دیگر هم آمدند و با همین حالت دورشان کردیم تا اینکه ماموریت ما تمام شد و هواپیمای جایگزین ما آمد.
اگر برنگشته بودیم شاید اتفاق وحشتناکی می افتاد دو کشتی سوپر تانکر پر نفت بود که هرکدام حدود ۵۰۰ هزار تن نفت داشت، ۶ هواپیمای عراقی می توانستند ۱۸ کشتی را بزنند اما خوشبختانه اتفاقی برای آنها نیفتاد.
می دانستم تیمسار در جنگ مجروح شده پرسیدم چند درصد جانبازی دارید؟
گفت: براثر موج انفجار دیسک چند مهره کمرم پاره و یک مهره ترک خورده بود که عمل کردم و الان سه مهره کمرم پیچ و مهره ای است. پزشکی که عمل را انجام داد گفت من از کسی که برای مملکتش اینجوری بشه پول نمی گیرم. این حرف من را خیلی تحت تاثیر قرار داد و من هم دنبال درصد جانبازی نرفتم.
در این سالها خیلی از جنگ و دفاع مقدس شنیدهایم اما از رشادت نیروهای ارتشی آنطور که باید و شاید نگفته ایم و نشنیده ایم، هرچند که این غفلت از عظمت کار آنان کم نکرده و نمی کند.
چقدر دلم می خواهد اینجا به تک تک آنان که باز مانده اند بگویم که همیشه به شما قهرمانان افتخار کرده ایم و قصه رشادتهایتان را درگوش فرزندانمان نجوا می کنیم.